سلام خداجون
حالم بد گرفته است
دنبال یه تحول اساسی هستم یه چیزی که مثل توپ تو زندگی ام صدا کنه همه اونائی رو که دوستشون دارم و هواسشون به من نیست غافلگیر کنه
خوشبحالت نیازی به خواب نداری ولی همیشه فکرمیکنم به یه خواب اساسی نیاز دارم یه خواب طولانی چرا همه چیز رو سخت میگیری
چرا اینقدر خودخواهی که میگی به انسانها اختیار دادی ولی اختیار این رو که خودشون انتخاب کنن که زنده باشن یا نه بهشون ندادی و گناه کبیره است اگه کسی بخواد خودش رو از ادامه دادن متوقف کنه
نمیدونم شاید یه روزی بالاخره قید همه چیز رو زدم و یه خواب طولانی رو انتخاب کردم تو که دست به کار نمیشی بلکه خودم یه کاری کنم همچین میگم قید همه چیز انگار چی دارم منظورم این بود که تونستم از کوچولوم دل بکنم و خودم رو راضی کنم که با عذابی که بعدش تو برام در نظر گرفتی کنار بیام ولی به جون من خیلی سخت میگیری یه بنده کمتر زندگی بهتر به بقیه بنده هات بیشتر میرسی فکرکن از دست من راحت میشی چون همونطور که قبلا گفتم منکه عمرا ولت کنم تا باشم همین آشه و همین کاسه باید تحملم کنی ولی به نظرم اگه نباشم خیلی راحت شی میل خودت فکرات رو بکن اگه دیدی میتونی کنار بیای خودت فکرش رو مثل خره بنداز تو کله ام میدونی که من خیلی کله شق هستم حتما اگه قرار باشه کاری کنم انجام میدم
کاری میکنم خوابم از خواب زمستانی حیوانات هم بیشتر طول بکشه همه رو راحت میکنم
دوستت دارم پس حداقل تو یکی دوستم داشته باش